پاتوووووووووووووووووووووووووق
طنز و شوخی (اینجا همه چی در همه)
درباره وبلاگ


خوش اومدین نظر یادتووووووووووووووووووووون نره امیدوارم خنده همیشه روی لباتون بیاد اینجا جای طنزو شوخیه منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم

پيوندها
آسان گیم
یاسمنگولا
برتسس ماه
ورود افراد بی جنبه ممنوع
همین نزدیکی
دوستی
گروه علمی فرهنگی اطلاع رسانی شاهین
از هرچی یه چی
از هرچی یه چی
www.darkheel.blogfa.com
اشک غم
از الف تا ی در عمومنده
دکی جون & مامی جون
در هیاهوی عشق
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوق و آدرس moonprincess.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 8457
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1


خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



چت




کد متحرک کردن عنوان وب

کد پیغام خوش آمدگویی
نويسندگان
رویا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 18:29 :: نويسنده : رویا

چلوووووووووووووووووووووووووم به بکس گلم بعد صدسال اومدم آبدیت امیدوارم خوشتوووووووووووون بیاد

خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد، از زمانی که
تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی
که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر
پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو
علف خواهی خورد و از عقل بی بهره
خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی
کرد و تو یک خر خواهی
بود.
خر به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من
عمری طولانی است. پس کاری کن فقط
بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی
خر را برآورده کرد
خدا سگ را آفرید و به او گفت:
تو نگهبان خانه انسان خواهی
بود و بهترین دوست و وفادارترین
یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که
به تو می دهند خواهی خورد و سی سال
زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی
بود.
سگ به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری
طولانی است.کاری کن من فقط پانزده
سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را
برآورد...
خدا میمون را آفرید و به او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از
این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و
برای سرگرم کردن دیگران کارهای
جالب انجام خواهی داد و بیست سال
عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی
بود.
میمون به خداوند پاسخ داد:
بیست سال عمری طولانی است، من
می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند
آرزوی میمون را برآورده
کرد.
و
سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت:
تو انسان هستی.تنها
مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره
زمین.تو می توانی از هوش خودت
استفاده کنی و سروری همه موجودات
را برعهده بگیری و بر تمام جهان
تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر
خواهی کرد.
انسان گفت: سرورم!گرچه من
دوست دارم انسان باشم، اما بیست
سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی
سالی که خر نخواست ، آن پانزده
سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که
میمون نخواست زندگی کند، به من
بده.
و
خداوند آرزوی انسان را برآورده
کرد...
و
از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست
سال مثل انسان زندگی می
کند!!!
و
پس از آن،ازدواج می کند و سی سال
مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می
کند ، و مثل خر بار می
برد
و
پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند،
پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در
آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و
هرچه به او بدهند می
خورد...!!!
و
وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون
زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به
خانه آن دخترش می رود و سعی می کند
مثل میمون نوه هایش را سرگرم
کند...!!!
 
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:4 :: نويسنده : رویا

 

 

مجموعه جدید از طنز نوشته ها و غم نوشته های کوتاه و جدید را

برای شما آماده کردیم ، باشد که شاد باشید و لبخند بزنید و تفکر کنید ! :)

 

ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :

«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …

صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !

.

.

.

خدایا

مارو ببخش که در کار خیر

یا “جار” زدیم…

یا “جا” زدیم…

.

.

.

تا حالا دقت کردین چقدر حرص آوره که سر غذا

دقیقا اون چیزی رو بر میدارن که تو کلی تو ذهنت واسش نقشه کشیده بودی :|

.

.

.

امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم ۵۰۰۰۰ تومان .

یه ده هزار تومنی داد! سه تا پنج هزار تومنی داد!

پنج تا دو هزار تومن داد! پونزده تا هزاری!

یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت،نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه!

طفلی خودشو کشت ۵۰ تومن منو جور کرد!

.

.

.

سعی نکن به یک خوک آواز خواندن یاد بدهی

هم وقت خودت را هدر می دهی و هم خوک را اذیت می کنی !

(مارک تواین)

.

.

.

نقاش نیستم ، ولی دلم برایت پر می کشد !

.

.

.

دوتا جمله خفن دارم نه حسین پناهی گردن میگیره نه دکتر شریعتی

موندم چیکارش بکنم !

.

.

.

یه ضرب المثل چینی است میگه:

تا ایران هست بازیافت چرا؟!؟

.

.

.

دقت کردین !؟

احتمال اینکه جهتی که یو اس بی رو تو بار اول وصل میکنی درست باشه یک در میلیونه !

.

.

.

ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما پدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند!

.

.

.

بعضیا تو زندگیت نقش دیوارو بازی میکنن

نه دوست داری خرابشون کنی ؛ نه میتونی بهشون تکیه بدی … !!!

.

.

.

بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست

غم دل با که توان گفت که دلداری نیست

رو مداوای خود کن ای دل از جای دگر

کندر این شهر طبیب دل بیماری نیست . . .

.

.

.

وقتی‌ عمق یک ارتباط رو نمیتونی‌ تخمین بزنی

‌ شیرجه زدن…

اصلا کار عاقلانه‌ای نیست!

.

.

.

مرگ حقه !


تنها حقی هست که اگر نگیری هم بهت میدن !

.

.

.

رئیس جیست!؟ :

فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید

و زمانی که شما زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یا مرخصی است …!

.

.

.

به یک نفر مسلط به زبان آدمیزاد برای رفع پاره ای دلتنگیها نیازمندیم !

.

.

.

نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !

امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی !

.

.

.

چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده!

هر شب در خواب جایشان را خیس می کنند…!

.

.

.

طلا باش…

تا اگه روزگار آب ات کرد,

روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود

سنگ نباش…

تا اگر زمانه خرد ات کرد,

تیپا خوردهء هر بی سر و پایی بشوی..!!!

.

.

.

شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر.

شخصیت من چیزیه که من هستم،

اما برخورد من بستگی داره به اینکه ” تو ” کی باشی…

.

.

.

زنی که سرو صدا داره یعنی دوستت داره

از زنی که ساکت شده بترس

یعنی پایان .

.

.

.

از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید.

حالااگه یه طرح هزاران فحش بذاره

من یه نفری همه رو برنده میشم !

.

.

.

تو گذشته میگفتن پزشک محرمه..

کم کم عکاس و فیلم بردار هم محرم شدن

حالا هم که دى جى و گروه موسیقى محرم شدن

اینجور که من فهمیدم الان فقط داداشاى عروس و دوماد نامحرمن!

.

.

.

یکی از خاصیت‌های بهشت اینه که اونجا آدمای اطرافت

اون گوشه‌شون یه دکمه‌ی “Ask me later” دارن.

.

.

.

بعضیا برای اینکه

ظاهرشونو حفظ کنن

باطنشونو نابود میکنن….!!!

.

.

.

آنقدر بدم میاد ازاینایی که از سادگی و صداقت بچگیامون سواستفاده می کردن

و حرف می کشیدن ازمون!

الان که بزرگ شدم میفهمم چه مسائل فوق سری ای رو لو دادم  !!!

.

.

.

یه سری استکان هست آدم میخواد چای بخوره دماغش میره تو استکان :|

مهندسین یه فکری به حالش کنین ، خعلی رو مخه !

.

.

.

چه لحظه باشکوهی بود اون لحظه..!

وقتی معلم میبردمون پا تخته ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد..!

.

.

.

یکی از مزایای پسر بودن اینه که هرچقد دلت خواس میتونی گریه کنی

آخرش دستتو محکم بمالی به چشمت، هیچچچچی نمیشه!

نه ریمیلت پخش میشه نه سایه ات بهم میریزه ….!

.

.

.

مسخره ترین سوالی که میشه از یکی پرسید:

- میتونم بهت اعتماد کنم ؟!

در تاریخ حتی یک مورد هم جواب منفی ثبت نشده!!!!

.

.

.

کاربردی ترین چیزی که من از کتاب علوم دوران مدرسه یاد گرفتم اینه که

وقتی در ترشی یا مربا باز نمیشه, بگیرمش زیر آب گرم !!:دی

.

.

.

سلامتیه اونایی که خودشون سنی ندارن

ولی روزگار دلشونو پیر کرده …

.

.

.

گفت:اینقدر سیگار نکش میمیری
گفتم:اگه نکشم میمیرم
گفت:اگه بکشی با درد میمیری
گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم
گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره
گفتم:هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟
یه کم نگاهم کرد و گفت : بکش …..

.

.

.

یکی از بدترین لحظه های زندگی وقتیه که فیلم رقصیدنت رو توی جمع نگاه می کنی

.

.

.

به دوستم گفتم سه بار پشت سر هم بگو

سه سیر سرشیر سه شیشه شیر !

نامبرده حدود یک ساعته لکنت زبون گرفته ! :) )

.

.

.

تا حالا دقت کردین

وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده میکنه

تو مدت فیلم یه جوری نگاتون میکنه که انگار خودش فیلمو ساخته؟!!!

.

.

.

مهندس کیست؟

در واقع “مهندس” به کسی میگن:

که تو کاری تخصص داره و کاری رو به خوبی انجام میده.

… همین کلمه ی “مهندس” با حفظ سِمت,

به کسایی که تو یه کاری گند میزنه هم گفته میشه.

بعد در جای دیگه ممکنه “مهندس” در قالب یک اسم اشاره,

به کسی که اسمشو نمی دونیم هم استفاده بشه.

همچنین اگه همین کلمه ی “مهندس” خوب ادا شه,

میتونه در حکم فحش هم باشه

.

.

.

آدﻡ ﻫﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﻣﻴﺮﻥ

ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﺸﻦ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻥ . . .

.

.

.

“چک آب” چیست !؟

به عملی که در آن فرد قبل از وارد شدن به توالت شیر آن را باز کرده

و از وصل بودن آب اطمینان حاصل میکند تا مبادا بعد از اتمام کارش

دچار مشکلات ناشی از بی آبی در توالت گردد !

.

.

.

بسلامتی اون رفیقی که حاضره بخاطر رفیقش کنارش باشه و بد بگذرونه…!

.

.

.

مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه خانه و مغازه اش آویخت

که روی آن نوشته بود : مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است !

فردا شروع به کار خواهم کرد !

اگر در عشق شکست خوردید ان اخر دنیا نیست

.

.

.

یه بار شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم

رفتم پفک اینا خریدم، عصرش عذاب وجدان گرفتم،

رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام.

.

.

.

یادش بخیر بچه بودیم اون موقع ها شماره ها روی تلفن نمی افتاد !

زنگ میزدیم مزاحم میشدیم

یه بار زنگ زدم یه دختره گوشی رو برداشت ، منم فوت میکردم !

دختره گفت ، خوب حالا من با فشار دادن یک دکمه …..

آقا ما هم از ترسمون سریع قط میکردیم !

یه همچین اسگل هایی بودیم ما !!!

.

.

.

(توصیه هایی برای سادیسمی شدن)

سر جلسه امتحان تقلب اشتباه برسونین به دوستتون !
به بچه همسایه بگید اگه یه خودکار رو قورت بده ، بزرگ شه مهندس میشه !
از کنه ای که نیشتون زده ، دیه بگیرین !
شونه های مگسائی رو که تازه نشستن روتون بمالین تا خستگیشون در بره !
وقتی قایق موتوری تون وسط دریا خاموش کرد ، پیاده بشین هل بدین !
بلالی که دونه هاش کج هست رو ببرین ارتودنسی !
به گل مصنوعی روی میزتون به زور آب بدین تا بخوره !
داداش کوچیکتون رو بذارین توی مایکروفر تا برنزه بشه !
گوشی موبایلتون رو با سنجاق قفلی به پاچه شلوارتون وصل کنین !
سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه !
با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین !
به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ !

.

.

.

سه تا مرد مست سوار تاکسی شدن..
در رو که بستن ، راننده دید خیلی مستن ، سریع ماشین رو روشن کرد ،بعد زود
خاموش کرد گفت:
مسافران عزیز رسیدیم به مقصد..!
مرد اولیه پول میده پیاده میشه…
مرد دومیه نه تنها پول میده بلکه تشکر هم میکنه !
مرد سومیه اما با عصبانیت تمام یه دونه محکم میزنه تو سر راننده !
راننده میگه چرا میزنی..؟
اونم میگه: اینو زدم که درس عبرتی بشه واست از این به بعد تند نری..!
داشتی هممونو به کشتن میدادی مرتیکه…!

 
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:4 :: نويسنده : رویا

&apos;داستان

در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.سی صبح زود که مردم آن منطقه که اکثرا یا کارگر معدن بودند و یا صاحب مشاغل سیاه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند٬ زنان و مردانی که تفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به قول معروف آنها زندگی نمیکردند بلکه به اجبار زنده بودند تا ریاضت بکشند که نمیرندآن روز نیز آن مردم بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند و نمی دانستند آیا امشب هم با چند دلار به خانه بازمیگردند و یا باید با دست خالی به خانه های نکبت زده شان بروند و از فرزندانشان خجالت بکشند خود را برای روزی مشقت بار آماده می کردند که ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر از رفتن باز ماند اکثرا آنها  با اینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه می شوند بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند و حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند خندیدند به خاطراتشان فکر کردند


سرانجام نیز ویولونیست خیابانی که مردی ۳۵ ساله بود کارش تمام شد ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد اما در همین حال و احوال تشویق بی امان مردم  همه آنها را به صف کرد و به همگی که حدود ۳۰۰ نفر بودند نفری ۵ دلار داد و سپس درحالیکه برای آنان بوسه می فرستاد سوار تاکسی شد و رفت تا مردمان فقیر از فردا  این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست ۳۵ ساله کسی نیست جز جاشوا بل یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که ۳ روز قبل بلیت کنسرتش هرکدام ۱۰۰ دلار به فروش رفته بود فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت من فرزند فقرم آن روز وقتی در کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقیران را از یاد برده ام
به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند  تمام پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود را میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم

 
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:4 :: نويسنده : رویا

کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده‌اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چیزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت.

یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد.

به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:
یک کتاب مقدس،
یک سکه طلا
و یک بطرى مشروب .
کشیش پیش خود گفت :
« من پشت در پنهان می‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید. آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر می‌دارد. اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست. اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد و در حالى که سوت می‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که می‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن‌ها را از نظر گذراند.

کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .

کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت:

« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد !

 
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:4 :: نويسنده : رویا


سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام  بروبچ گل

 

به وبلاگ همتون سر زدم اگه دوست دارین تبادل لینک داشته باشیم واسم تو قسمت نظرات بنویسین

اینم مطلب جدید

يادواره مهندسي

بسي رنج بردم در اين سال سي / كه مدرك بگيرم زبد شانسي

نشد، دادم از كف همه زندگي / نهادم به سر افسر بندگي

نبودم اوائل چنين ناتوان / ببودم به سر موي و بودم جوان

نه تن خسته و ناتوان بودمي / نه اينگونه نامهربان بودمي


نه اهريمني طينتي داشتم / نه بر خوي بد عادتي داشتم

كنون بشنويد اينكه بيچاره من / چنان گشته‌ام اينچنين اهرمن

بود شرح احوال من بس دراز / ولي قطره آن گويم از بحر، باز

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودي چو من درسخواني به دهر

به كنكور در رزم كنكوريان / زدم تستها را يكي در ميان
به كف آمدم رتبه‌اي زير صد / نيارد چو من رتبه كس تا ابد

خيالم كه ديگر مهندس شدم / نبودم خبر زينكه مفلس شدم

به خود وعده‌اي نيك دادم همي / كه چون در خط درس افتادمي

بيابم اگر صد هزاران كتاب / زنم از خوراك و ميرم ز خواب

چنانش بخوانم به روزانه شب / كه خود گردم از كار خود در عجب

وليكن چو پايم بدينجا رسيد / نبيند دو چشمت كه چشمم چه ديد به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به يك روزه هفتاد بار


به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردي نهاد

چو دادندمي صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق

چنان بي كس و خسته ماندم به صف / كه رست از كف كفش مخلص علف پس از آن چو ديگر به صف ماندگان / به يك نمره گشتم من از بنديان
بماند، پس نمره‌اي گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم به خود گفتم اين زندگي بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است
گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

به من چه كه ديگر كسان چون كنند / به من چه، چه در كار گردون كنند به من چه فلاني دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است

گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

كه دانش چراغ ره آدم است / كليد در گنج اين عالم ا
ست

چو فرصت غنيمت شمارم كنون / مرا علم و دانش شود رهنمون

پس از آن به مكتب نهادم چو پا / ز يك درب چوبي بسي بي صدا به رزم اندر آمد يكي اوستاد / بگفتا شكاري به دام اوفتاد

بچرخيد و گرديد و غريد و گفت / در اين پهنه يكدم نشايد كه خفت
كه من دكترا از فلان كشورم / يل سر سپاه فلان كشو
رم

كنون گفته باشم به آغاز درس / ز كس گر نترسي، ز مخلص بترس

بگفتم كه درست بسي ساده است / كدامين خر ز درست افتاده است؟ بگفتا كه درسم بسي مشكل است / خيالات تو اي جوان باطل است چنانت بكوبم به گرز گران / كه پولاد كوبند آهنگران

پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهي چو از آن سخن‌ها گذشت

رياضي يكم نمره بر شيشه زد / هزاران غمم تيشه بر ريشه زد


علومي چو بر بنده لشكر كشيد / سپاه معارف به دادم رسيد

يكي بيست بگرفتم از ريشه‌ها / نشد كارگر زخم آن تيشه‌ها

پس از آن معارف ز من قهر كرد / دهانم ز تلخي چنان زهر كرد

به تالار و در گرمي ماه تير / بيامد ز در اوستادي چو شير

بگفتا كه در رزم نام آوران / بدان،‌ خوان اول بود امتحان

فراهم شد از جمع ما لشگري / يكي پهلوان‌تر از آن ديگري اتودها كشيده همه از نيام / كه بايد نمودن به دشمن قيام
چو آمد فرود آن يل از پشت زين / ببست افسار رخش خود بر زمين
كشيد از نيامش سوالات را / بگفتا كه حل كن محالات را

سپه را به يك غرش آرام كرد / يلان را چنان اسب خود رام كرد

بگفتا كه درسم بسي ساده است؟! / كدامين كس از درسم افتاده است؟!

كنون گر تواني برو بچه‌جان / به فني زبندم تو خود را رهان نشستم چنان سنگ بر صندلي / به خود گفتمي اينكه ول معطلي

برو فكر ديگر بكن اين جوان / مگر ترم ديگر شوي پهلوان

شدم بر خر نحس شيطان سوار / دو صد حيله را چون نمودم قطار

به يك روزه صدها گواهي بكف / به ظاهر پريشان و در دل شعف بگفتم كه من موقع امتحان / ببودم به بستر بسي ناتوان

كه رحمي كن اي پهلوان رهنما / بيا بر من اكنون تو راهي نما


كنون تا نيفتم به حال نزار / برونم كش از پهنه كارزار

دو ترمي در اين نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد هزاران كلك را زدم بيش و كم / كه شايد برون آيم از پنچ و خم
رهي پرفراز و خم اندر خم است / در اين ره هزاران چو من رستم است

يكيشان به رخش و يكي مرده رخش / يكي با درفش و يكي بي درفش

هر اينك در انديشه كارزار / مگر آخر آيد غم روزگار

 
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:4 :: نويسنده : رویا

سلاااااااااااااااام به این سوالا جواب بدین منتظرم اونارو بخوووووووووونم

 

 

1.اسمتو بگو اگه قرارباشه یه لقب داشته باشی اون چیه؟

2.اگه همین الان بتونی بری به یه سفر مجانی کجا دوست داری بری؟

3.یه اسم پسر و یه اسم دختر که دوست داری؟

4.اگه یه روز نامریی بشی اولین کاری که میکنی چیه؟

5.نظرت درمورد من چیه؟

6.دوست داری باهات چه نسبتی داشته باشم؟

7.اسم قشنگترین کتابی که خوندی چیه؟

8.با تخم مرغ،پسرهمسایمون،شتر،سگ یه جمله بساز؟

9.یه خاطره از خودت بگو

10.کدوم تیم فوتبالو دوست داری؟

11.یه سوتی توپ که دادی بنویس

12.تکیه کلامت چیه؟

13.اگه سوالی ازم داری بپرس قول میدم راستشو بگم

14. واسه ولنتاین چی واسه دوستت میخری؟چی گرفتی یا چی دادی؟

15.هرچی دل تنگت یا گشادی میخواد بگووووووووووووووووو

 

خوب اول خودم:

1.رویا ملقب به آن شرلی(تو فامیل) کوزت(جمع دوستان)

2.بر...م!!!سومالی،عربستان،افغانستان و از این قبیل جاهای داغوووووووووون

3.آریا و رویا وای خدا چقد بهم میان این دوتا اسم اااااا... فکر بد نکن

4.دو نفرو میکشم یکش پشر لیمه سرکوچمون یکیشم نمیگم فامیله

5.نیدو.......نم!

6....ب...له

7.خیلی کتاب خونم:رویای روی تپه،رویای واریا،دالان بهشت،کولی،کتابای آنتونی رابینز،اشرافی بدنام و...حال ندارم اسم همشونو بگم

8.وقتی تخم مرغو دادم به پسرهمسایه سگمون خورد و مثل شتر بود شترتر شد

9.پیش دبستانی که میرفتم از بس وراجی کردم مربیمون منو از کلاااااس انداخت بیرون یه بارم حالت تهوع داستم رو همون مربیمون بالا آوردم حقش بود دیگه...تا اون باشه منو اذیت نکنه

10.اصفهانه و سپاهان و ذوب آهنش منو نخورینا فقط بگین چه تیمی

11.اووووووووه من خدای سوتیم آخریش داشتم ادای معاونمونو در میاوردم منو دید یعنی ... به خودم

12.تکیه کلام جدیدم: کککککککککککککککک...(خیلی عصبانیم)

سگ...(بازم عصبانیم یا دلم واسه یکی غش میره)

13. ...

14.سرم خدارو شکر بی کلاهه طبق معمول

15.خسته شدم از همه چی

 

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد