|
دو شنبه 1 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 18:50 :: نويسنده : رویا
چلووووووووووووووووووووووووووووووووووووم دوستای گلم من رویا هستم خوش اومدیییییییییییییییییییییییییییین!!!!!!!!!!!
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید . کوروش کبیر ای جان چه حرفی! یعنی عسل...
چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 16:53 :: نويسنده : رویا
شما یادتون نمیاد.
سالها پیش جایزه بانک ملت یه منزل مسکونی بود،امسال شده ۶۰ لیتر بنزین،سال دیگه میشه یه شونه تخم مرغ، سال بعدشم دوتا تافتون یه بربری هم وسطش!!
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:44 :: نويسنده : رویا
‿^منــــــــــــــم بیـــام؟
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : رویا
کاش مخابرات
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : رویا
یکی تعریف می کرد:
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : رویا
یه روز واسه گردش با دوستام (پسر و دختر ) رفتیم یه جا سر سبز .یه مسیره اب هم از اونجا رد میشد. از ماشین که پیاده شدیم شلوار و لباس راحت پوشیدیم.
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 21:20 :: نويسنده : رویا
توي گمرک بين المللي يک دختر خوشگل که يه موصاف کن برقي نو از يه کشور ديگه خريده بوده از يه پدر روحاني ميخواد کمکش کنه که اين موصاف کن رو تو گمرگ زير لباسش بزاره و بيرون ببره تا خانم خوشگله ماليات نده. پدر روحاني ميگه: باشه ولي بشرطه اينکه اگه پرسيدن من دروغ نميگم. دختره که چاره نداشته ميگه باشه. دم گمرگ مامور ميپرسه: پدر چيزي با خودت داري که اظهار کني؟ پدر روحاني ميگه: از سر تا کمرم چيزي ندارم! مامور از اين جواب عجيب شک ميکنه و ميپرسه: از کمر تا زمين چطور؟ پدر روحاني ميگه: يه وسيله جذاب کوچيک که زنها دوست دارن استفاده کنن ولي بايد اقرار کنم که تا حالا بي استفاده مونده. مامور با خنده ميگه: خدا پشت و پناهت پدر. برو… :))
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : رویا
پسر داییم رفته بود خواستگاری ، وسط بحث داییم دیگه نمی تونسته جلو خودشو بگیره پا میشه میره دستشویی ... خلاصــــــه !!! گلاب بروتون سمفونی مردگانی راه می ندازه نه ایی طور ...! ملت نمی دونستن چجور خودشونو بزنن به اون راه ، پسر داییمم که جعبه مداد رنگی فایبر کاستل شده بود ... بالاخره بعد از نیم ساعت کنسرت ... دایی نفس نفس زنان میزنه بیرون ... همه بر میگردن نگاش میکنن ببینن سالمه یا نه ! بعد از چند لحظه سکوت مطلق ... دستاشو با شرروار مبارک خشک کرد و یه نیگا به جمعیت کرد و گفت : " به نظر من مهریه بالا واقعا بی خوده ... " ادامه مطلب ...
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 19:20 :: نويسنده : رویا
وقتی 2 پسر عاشق 1 دختر میشن تو کشورهای مختلف چی کار میکنن ؟ . . . - توی ژاپن:
جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی می کنه بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نیست .
- توی اسپانیا:
مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن .
- توی انگلستان:
دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ء اسب سواری موکول می کنن اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون میشه .
- توی فرانسه:
خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه .
- توی استرالیا:
دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره اونوقت اونکه زنده مونده با خیال راحت به مقصودش می رسه .
- توی قفقاز:
جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره باز اولی همین کار رو می کنه و این ماجرا دائما تکرار میشه .
- توی نروژ:
معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه پایین و غائله ختم میشه .
- توی آفریقا:
قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن .
- توی مکزیک:
کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک بی شوهر می مونه .
توی آمریکا:
حل قضیه بستگی به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج می کنه .
- توی ایران:
فقط پول موضوع رو حل می کنه پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به در کنه یا افسردگی می گیره
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : رویا
ای که چقدر ما بدبختیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حتما میگردم مرد قدیم ایرانی و مرد جدید ایرانیم بیدا میکنم!! هرکی حواست جواب مردارو بده اول نوشت ! : این مطلب فقظ جنبه طنزگونه دارد ، ولاغیر ! لطفا به خانوما بر نخوره ! روحتون شاد بشه ! صبح ساعت ۵ صبح ساعت 6 قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بو-سید ن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود. صبح ساعت ۷
صبح ساعت ۱۱
ظهر ساعت ۱۲
ظهر ساعت ۱۳
ظهر ساعت ۱۴
ظهر ساعت ۱۵
عصر ساعت ۱۶
عصر ساعت ۱۷
عصر ساعت ۱۸
شب ساعت ۱۹
شب ساعت ۲۰
شب ساعت ۲۱
شب ساعت ۲۲
شب ساعت ۲۳ و ۲۴ جدید: در حال مشاهده ما -هوار-ه هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید |